غذای کمکی
دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 سلام گل پسر چند وقتی بود که خوب نمیخوابیدی و احساس میکردم مرتب گرسنه میشی. گریه هات زیاد شده بود و در کل آرامش نداشتی. من و بابا حمید هر کاری به ذهنمون میرسید انجام میدادیم اما فایده نداشت. تا اینکه یکشنبه بعدازظهر یکی از دوستامون برای دیدن شما اومد خونمون. وضعیت شما را که دید پیشنهاد غذای کمکی داد. از اونجایی که این مدت بابا حمید تلاش کرده بود برای آرامش شما هرچیزی فراهم کنه سریع به داروخانه مراجعه کرد و شیرخشک گیگوز که البته شیر خوشک دوران شیرخوارگیه خودش هم بوده تهیه کرد. شب موقع خواب یه مقدار کمی بهت دادیم. مثل اینکه مزه اونو دوست داشتی و خوردی. خدا را شکر زود به خواب رفتی. از فرداش روزی یه مقدار بهت ...