سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

داستان یک آغاز

عقیقه آقا سجاد

جمعه 9 اسفند 1392 پسرم تصمیم گرفتیم برای حفظ سلامتیت و دور شدن خطر و بلا از شما عقیقه بدیم. بابا حمید صبح رفت دنبال گوسفند و قصاب. ساعت 1 بود که گوسفند کشته شد و مامان فرزانه همراه خاله پروانه و خاله زهرا گوسفند را جهت پخت آماده کردن. من و بابا حمید نباید از این غذا میخوردیم. برای شب غذا آماده شد . اتفاقا ما چند تا مهمون داشتیم. مامانی عمو محسن و زن عمو جمیله همراه زهره و زهرا  آقا امید و مریم خانوم همراه ستایش جون دخترشون . دایی حسین. بله سفره ای انداخته شد و مهمونا مشغول شدن. واسه سلامتی شما صلوات فرستادن و دعا کردیم همیشه سالم بمونی عزیزم  ...
11 اسفند 1392

تست غربالگری

سه شنبه 29 بهمن 1392 عزیز دلم امروز پس از گذشت 3 روز از تولد شما به مرکز بهداشت رفتیم تا تست غربالگری انجام بدیم. شما شیر خورده و خوابیده بودی. مسئول آزمایشگاه شما را از خواب بیدار کرد و چند تا قطره خون از پاشنه پای کوچولوت گرفت تا تحت آزمایش قرار بگیره من فکر میکردم شما گریه می کنی و خیلی دردت میاد اما اصلا اینطور نبود و شما ساکت بودی. قرار شد اگه خدای نکرده مشکلی پیش بیاد ظرف 2 هفته به ما اطلاع بدن. ان شاءا... که موردی پیش نمیاد. ...
11 اسفند 1392

آخرین ویزیت!

سه شنبه 15 بهمن 1392 سلام کوچولوی مامان و بابا امروز برای بار آخر بود که باید میرفتم دکتر. خیلی خوشحال بودم چون قرار بود وقت زایمان تعیین بشه. همراه بابا حمید وارد مطب شدیم. نسبتا شلوغ بود اما برای من اهمیت نداشت. توی فاصله ای که منتظر صدا زدن منشی بودم همه خاطرات بارداری توی ذهنم گذشت. یاد اولین باری که اومدم دکتر افتادم. 4 تیر بود. الان که به ایستگاه آخر بارداری رسیدم فکر میکنم زمان زود سپری شد اما پر بود از فراز و نشیب . پر از حرف. پر از سوال و جواب. پر از آزمایش و سونوگرافی. دوره خاص و شیرینی بود البته در کنار سختیاش. اما این صبر بود که طی کردن این مسیرو هموار کرد. منشی صدا زد: خانوم صلواتی فر و من خوشحال رفتم پیش دکتر. اول ک...
19 بهمن 1392

ویزیت هفته 36

چهارشنبه 9 بهمن 1392 سلام پسرم از تکونایی که میخوری به مامان میفهمونی که حالت خوبه. خدا را شکر. امروز هم وقت دکتر داشتم. ساعت 8 رسیدیم مطب. تقریبا شلوغ بود. حدود 45 دقیقه منتظر شدم. اما برعکس دفعات قبلی از این همه انتظار کلافه نشدم. میدونی چون دیگه روزای آخریه که اینطوری کنار هم هستیم. امیدوارم به لطف خدا به سلامتی و به موقع به دنیا بیای و اونایی که چشم انتظار دیدنت هستن را خوشحال کنی. ان شاءا... داخل مطب شدم فشار و وزنم کنترل شد که نرمال بود. رفتم برای سونو خیلی زود ظاهر شدی. خانوم دکتر گفت که زمان زایمان نزدیکه. هفته آخر بهمن را در نظر گرفت. من خوشحال شدم. البته یه لحظه رفتم تو فکر. که این دوران بارداری هم در عین سختی با شیرینی خاصی...
10 بهمن 1392

ویزیت هفته 34

چهارشنبه 25 دی 1392 سلام عزیز دلم امروز غروب ساعت 7:30 رسیدیم مطب. وای که چقدر شلوغ بود. بعد از حدود 40 دقیقه انتظار منو صدا زدن. رفتم داخل. فشارم نزدیک 11 بود وزنم حدود 67 کیلو. آماده سونو شدم. خانوم دکتر گفت که جفت در حال پیر شدنه. از من پرسید حرکات بچه چطوره من گفتم که خیلی خوبه البته از نظر من. گفت که میخواد سونوی رشد انجام بده و بابا حمیدم میتونه بیاد داخل. صداش زدن. خانوم دکتر با دقت همه قسمتای بدنتو بررسی کرد.  وزن شما حدودا 2900 گرم بود.   ماشاءا... نسبت به سن حاملگی شما 2 هفته رشدت بیشتره. خدا را شکر جای نگرانی نبود.  بابا حمید خوشحال شد. میگفت پسرم مثل منه. وقت ملاقات بعدی 9 بهمن تعیین شد. ...
26 دی 1392

هفته 21 بارداری

جمعه 26 مهر 1392 سلام بر ورزشکار خودم چند روزی میشه که تکونای واضح شما را حس میکنم. مخصوصا موقعی که وضعیت نشستن یا خوابیدنم مناسب نباشه. روزی چندین مرتبه مشت و لگد میزنی. بیشتر سمت چپ بدنم بالا پایین شدنت را حس میکنم حتی بعضی وقتا که به بدنم نگاه میکنم و تمرکز میگیرم اندازه یه تیله یهو بالا پایین میشه. برای من خیلی جالبه. چون نشوندهنده سلامتی شماست. بابا حمید هم چند بار این صحنه ها را دیده. کلی هم ذوق کرده. هر بار میگه: "قدرت خداست." خدا جونم بابت دادن این نعمت شکرگذارتیم. خودت حافظش باش.   ...
26 دی 1392

مراسم عزاداری امام حسین(ع)

یک شنبه 24 آذر تا پنجشنبه 28 آذر سلام پسرم طبق سالهای گذشته 5 روز مراسم عزاداری امام حسین (ع) برگزار شد. خیلی مراسم خوبی بود. به مدت 5 روز خانوما از ساعت 10 تا 12 میومدن خونه مامان فرزانه و بعد از خوندن دعا و قرآن برنامه روضه شروع میشد. البته امسال برای من این مراسم حال و هوای دیگه ای داشت چون شما هم همراه من بودی و تو چایی دادن و پذیرایی از مهمونا کمکم میکردی. از صاحب این مجلس خواستم که شما به سلامتی به دنیا بیای تا سال آینده خودت تو این برنامه حضور داشته باشی. ان شاءا... ...
26 دی 1392

ویزیت هفته 32

چهارشنبه 11 دی 1392 سلام به آقا سجاد آره عزیزم این اسمیه که بابا حمید برای شما انتخاب کرده و من هم موافقم. دوست داشتیم اولین حقی که شما به گردن ما دارید (منظورم گذاشتن نام نیک بر فرزنده ) به درستی انجام بدیم. امیدوارم صاحب این نام در تمام مراحل زندگی هوای شما را داشته باشه. امروز وقت دکتر داشتم. سر ساعت 8 رسیدیم مطب. هوا خیلی سرد بود . برف قشنگی هم در حال باریدن بود و من حس خوبی داشتم. خیلی زود منشی منو صدا زد. فشارم 12.5 بود. وزنم 65. خدا را شکر همه چی نرمال بود. قلب قشنگت هم خوب میزد. خانم دکتر از موقعیتت هم راضی بود فقط به من گفت مواظب خودم باشم.  شما هم مواظب خودت باش. فعلا خداحافظ   ...
26 دی 1392

جشن تولد زهرا جان دختر دایی حسین

جمعه 8 شهریور 1392 امروز عصر به جشن تولد یک سالگی زهرا جونم  دختر دایی حسین و زن دایی لیلا که از چند روز قبل دعوت شده بودیم رفتیم.    زهرا جان سال قبل 7شهریور به دنیا اومد. امسال با یک روز تاخیر جشن تولدش برگزار شد  همراه بابا حمید به خونه دایی حسین رفتیم. زهرا کوچولو میدونست که تولدشه خیلی ذوق زده بود. کیک میوه شام صرف شد. کادوهاش هم تقدیمش شد. همشون قشنگ بودن.ما برای زهرا جان یه دست بلوز شلوار برده بودیم که خیلی خوشش اومده بود. ان شاءا... جشن تولد صد سالگیش ...
25 دی 1392