اولین سفر کوچولوی ما...
پنجشنبه 29 خرداد 1393 سلام خوشگل مامان از وقتی به دنیا اومدی ما هیچ مسافرتی نرفته بودیم. آخه ترجیح داده بودیم شما بزرگتر بشی تا مسافرت واست سخت نباشه یا خدای ناکرده مریض نشی این بود که تا پایان 4 ماهگی صبر کردیم. تصمیم گرفتیم شب جمعه حدود ساعت 9 که موقع خواب شما بود حرکت کنیم. من و بابا حمید به همراه بابا محمد و مامان فرزانه راهی شهر و دیار خودمون یعنی اصفهان شدیم. من که واسه تغییر روحیه به این سفر نیاز داشتم بابا حمیدم همینطور. از طرفی فامیلای مامان هم اونجا واسه دیدنت لحظه شماری میکردن. ساعت 4 صبح بود که رسیدیم خمینی شهر. شما خواب بودی. بابا محمد جایی واسه سکونت موقتی اجاره کرده. ما هم اونجا رفتیم. صبح که بیدار شدیم بعد ...