سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

داستان یک آغاز

اتفاقات تلخ و شیرین این روزها

چهارشنبه 7 مرداد 1394 سلام آقا سجاد خیلی وقته که اینطرفا پیدام نشده. واقعا خیلی وقته شدید درگیر شما هستم و فرصت آزادی پیدا نمیشه که بیام مطلب جدید واست بذارم. از 26 اردیبهشت که مطلب 15 ماهگیتو نوشتم اتفاقات زیادی افتاده. میخوام اول یه خبر تلخ و ناگوارو بدم . مامانی (مامان بابا حمید) چند وقت پیش سه شنبه 23 تیرماه از بین ما رفت. همه ما از رفتنش شوکه و ناراحت شدیم. اخه خیلی ناگهانی رفت. بابا حمید هنوز بعد از گذشت 14 روز از خاکسپاری مامانی بسیار ناراحته. خب حق داره عزیزم. مادرشو از دست داده. مادر مهربون و دلسوزی بود. شما را که انقدر دوست داشت که حد و اندازه نداشت. هر وقت شما را میدید کلی قربون صدقه شما میرفت. حیف که نموند تا بزرگ شدن تو را...
7 مرداد 1394
1