سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

داستان یک آغاز

ویزیت هفته 30

چهارشنبه 27 آذر 1392 سلام زبل مامان چند روز دیگه ماه هفتم هم تموم میشه و من و شما وارد خوان هشتم میشیم. ممنون که این مدت با همه چی کنار اومدی و مامان را اذیت نکردی. به دنیا که اومدی جبران میکنم. امروز ساعت 8 شب وقت ویزیت داشتم. ساعت 8:10 همراه بابا حمید رسیدیم مطب. بعد از 20 دقیقه منتظر شدن منو صدا زدن رفتم داخل مطب. فشار و وزن کنترل شد که نرمال بود. آماده سونو شدم. سریع ظاهر شدی. خانوم دکتر گفت: این از قلبش. من خیلی خوشحال شدم. گفت که سرت پایینه. در کل از همه چی راضی بود. گفت اندازه مایع دور بچه هم خوبه. خدا را شکر. برای 2 هفته آینده 11 دی نوبت بعدی مشخص شد. ...
1 دی 1392

ویزیت هفته 28 و سونوی رشد

چهارشنبه 13 آذر 1392 سلام به فرزند عزیزم بعد از 4 هفته امروز نوبت ماهیانه دکتر داشتم. ساعت 7:15 همراه بابا حمید رسیدیم مطب. حدود نیم ساعتی منتظر شدیم تا منو صدا کردن. بعد از کنترل فشار و وزن رفتم واسه سونو. خانوم دکتر گفت که شما نسبت به سن بارداری کمی درشت هستی که نرماله. سن بارداری 27 هفته و 4 روز وزن شما حدود 1500gr و قدت حدود 30cm ارزیابی شد. یه آزمایش قند خون ناشتا برام درنظر گرفته شد که 4 روز دیگه میرم بدم. خدا را بابت سلامتی شما شکر میکنیم.   ...
16 آذر 1392

مامان دردونه و اسباب کشی!

یکشنبه 3 آذر 1392 سلام پسرکم با این ورجه وورجه هایی که شما انجام میدی معلومه که حالت خوبه ان شاءا... این روزها من و بابا حمید درگیر اثاث کشی هستیم. دایی حسین از خونه بابا محمد رفت و تصمیم گرفتیم حالا که خونشون خالی شده ما بریم اونجا تا من به مامان فرزانه نزدیک باشم تا به من راحتتر و بیشتر برسه. خدا بهش سلامتی بده.   به هر حال با وضعیت من اثاث کشی یه ریسکه اما بابا حمید و بابا محمد خیلی از کارها را انجام میدن. خدا بهشون سلامتی بده. پسر خوبی باش و مراقب خودت باش.   ...
3 آذر 1392

ویزیت هفته 24

چهارشنبه 15 آبان 1392 سلام به پسر وروجکم خیلی وقت بود که مطلب جدیدی به وبلاگت اضافه نکرده بودم. در واقع اتفاق خاصی هم نیفتاده بود. بعد از 4 هفته باز نوبت دکتر داشتم. ساعت 7 همراه بابا حمید رسیدیم مطب. خیلی شلوغ بود. من چند روزی میشد که سرماخورده بودم و مجبور شدم چند تا قرص و کپسول که البته برای شما بی ضرر بود مصرف کنم. بعد از یک ساعت انتظار نوبتم شد و داخل اطاق خانم دکتر شدم. سونوگرافی 2 دقیقه ای واسه دیدن قلب کوچولوت انجام شد. خانوم دکتر راضی بود و من خیلی خوشحال شدم. نوبت بعدی برای 13 آذر مشخص شد. ...
19 آبان 1392

عروسی پسرعموی دردونه

یک شنبه 28 مهر 1392 سلام کاراته کار مامان عزیزم ماه مهر امسال خاطره انگیز شد.  عروسی پسرعموت محمد پسر عمو رضات سومین عروسی بود که توی مهر ماه همراه بابا حمید و البته جنابعالی  رفتیم. این عروسی هم مثل دو تا عروسی قبل خوب برگزار شد و به ما خوش گذشت.  باز توی این عروسی من خیلی حواسم به شما بود که مشکلی پیش نیاد و البته بهت خوش بگذره. ان شاءا... یه روز عروسی خودت عزیز دلم     ...
1 آبان 1392

آزمایش تحمل گلوکز (GTT)

دوشنبه 22 مهر 1392 سلام ووروجک مامان امروز صبح طی 4 نوبت به صورت ناشتا آزمایش خون دادم که از 8 صبح تا 12 ظهر درگیرش بودم. دیگه برای آخرین نوبتش هیچ حالی نداشتم. اما به کمک خدا تموم شد و ساعت 7 شب رفتم جوابشو گرفتم. خیلی خوشحال شدم چون هر 4 نوبت آزمایش نتیجه خوبی را گزارش داد و من خیالم از بابت دیابت بارداری راحت شد. خدا را شکر ...
26 مهر 1392

آزمایش غربالگری گلوگز (GCT)

یکشنبه 21 مهر 1392 سلام میوه دلم امیدوارم در سلامتی کامل به سر ببری. امروز باید میرفتم برای آزمایش تحمل گلوگز یا بهتره بگم تست دیابت بارداری. از ساعت 10 دیشب تا 8 صبح امروز ناشتا بودم. همراه بابا حمید رفتیم آزمایشگاه. آزمایش طی دو مرحله انجام شد. یکی تست قند خون ناشتا و دیگری پس از نوشیدن 100 میلی گرم گلوکز خوراکی و مجددا تست قند خون پس از یک ساعت. بعدازظهر رفتم جوابو گرفتم. قند خون ناشتا 90 بود که در محدوده نرمال قرار داشت اما GCT  150 گزارش شد که از محدوده نرمال 10 واحد بیشتر بود. قرار بر این بود که من تلفنی جواب آزمایشو برای خانم دکتر مرصوصی بخونم. زنگ که زدم خانم دکتر گفت که GCT من کمی بالاست. الان بیا تا برات آزمای...
26 مهر 1392

عروسی سحر جون

پنجشنبه 11 مهر 1392 سلام کوچولوی مامان و بابا امیدوارم حالت خوب باشه و مشکلی نداشته باشی. امروز یه روز خوب و به یاد موندنی برای من و بابا حمید بود.جشن عروسی سحر جون . من بعدازظهر آرایشگاه رفتم و موهامو سشوار کشیدم. صورتمو خودم آرایش کردم. بابا حمید هم رفت آرایشگاه به همراه بابا جون و مامان فرزانه و البته شما کوچولوی نازم   ساعت 6:45 از خونه خارج شدیم و به سمت سالن عروسی راهی شدیم. از اونجا که بابا حمید  مسیرهای میان بر تهران را خوب بلده 20 دقیقه ای رسیدیم. تالار خیلی قشنگی بود. سحر جون خیلی ماه شده بود. همسرش آقا رضا هم مرد متشخص و محترمیه. مامان به درخواست سحرجون باهاشون عکس یادگاری انداخت. ...
19 مهر 1392

سونوگرافی آنومالی

چهارشنبه 17 مهر 1392 سلام فندق مامان و بابا وارد هفته بیستم شدیم. خدا را صدهزار مرتبه شکر که به نیمه راه رسیدیم. تاریخ ویزیت دکتر تغییر کرده بود. امروز ساعت 6 همراه بابا حمید رسیدیم مطب. باورت نمیشه فقط سه نفر توی مطب نشسته بودن. سونوگرافی آنومالی باید انجام میشد که شامل بررسی دقیق اعضای اصلی بدن کوچولوت بود. برای اولین بار بابا حمید هم با اجازه دکتر داخل اومد تا شاهد فیلم زنده و قشنگت باشه. روی تخت دراز کشیدم. زودی خودتو نشون دادی. بیدار بودی. کار از دیدن سر و مغزت شروع شد. بعد چشمای کوچولوت. بعد بینی که خانوم دکتر گفت استخوان بینیت خیلی خوبه. رسیدیم به دهان و لبای قشنگت. بعد گردن. بازوهات دستات( دو تا دستاتو گرفته بودی جلوی صو...
19 مهر 1392