سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

داستان یک آغاز

در آستانه دو ماهگی

1393/1/27 12:55
نویسنده : مامان دردونه
108 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه 23 فروردین 1393

پسر عزیزم این روزها بیشتر از آنچه فکر میکردم درگیر شما هستم. از صبح که بیدار میشوی کار من و مامان فرزانه هم شروع میشود. مامان فرزانه هر روز حدود ساعت 10 بالا می آید و در امر نگهداری شما به من خیلی کمک میکنه. خدا خیرش بده. چون من به تنهایی قادر نیستم به شما رسیدگی کنم. البته باید بگم بابا حمید هم ساعاتی را که خانه هست در نگهداری شما خیلی به من کمک میکنه. از او هم ممنونم

چند روزی میشد که از صبح که بیدار میشدی همینطور گریه میکردی و تا شب آرام نمیشدی گریه

تا اینکه تصمیم گرفتیم ببریمت دکتر.

ساعت 8 شب وقت گرفتیم. وقتی وارد مطب شدیم دکتر کاشی شما را قد و وزن کرد. قد شما 64 و وزن شما 6 کیلو مشخص شد. دکتر گفت که نسبت به سن کمی اضافه وزن داری و به من توصیه کرد که برنامه شیردهیمو منظم کنمیول تا شما دچار دل دردهای شدید نشی.نگران

همچنین از مصرف کلیه لبنیات محروم شدم. افسوس

خدا را شکر از دیشب تا الان خیلی بهتر شدی. خواب خوبی داری و آرامش پیدا کردیاوه

این روزها تا بتونم از شما عکس میگیرم هرچند همیشه موفق نمیشم که ازبعضی از ژستات که برای من خیلی جالبن عکس بگیرم. به هر حال این چند تا عکس حاصل هنرنمایی شماستعینک

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

هدی
25 فروردین 93 0:39
salam hoda jan. mamnoon. khoda pesareto hefz kone.
ساره
26 فروردین 93 23:40
salam. mamnoon lotf darid