سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

داستان یک آغاز

پایان 7 ماهگی

چهارشنبه 26 شهریور 1393 سلام گردوی مامان امروز صبح بعد از اینکه بابا حمید رفت سرکار من و شما همراه بابا محمد و مامان فرزانه با موتور رفتیم مرکز بهداشت واسه چکاپ قد و وزن و دورسر. خیلی منتظر شدیم تا نوبتمون شد. شما هم خیلی خوابت میومد . بنده خدا بابا محمد تا ساعت 11 منتظرمون بود. خدا را شکر همه چی نرمال بود. وزن شما 9/700 گرم  قد: 73 سانت  دورسر:45 سانت. امروز میخوایم واسه آقا سجاد آش دندونی بپزیم. هرچند هنوز دندونات  در نیومدن اما شنیدیم که اگه زودتر بپزیم مرواریدات راحتتر در میان تا شما انقدر درد نکشی. چه حکایتیه این دندون درآوردن بچه ها این آش حاصل هنرنمایی من و مامان فرزانه است این هم عکس آ...
26 شهريور 1393

تولد 2 سالگی زهرا جان

جمعه 7 شهریور 1393 عزیز دلم امروز جشن تولد 2 سالگی زهرا جان بود. همگی خونه دایی حسین دعوت شده بودیم. زهرا جون خیلی خوشحال بود و کادوهاشو که باز میکرد کلی ذوق زده میشد. تو هم از اینکه تو جشن تولد شرکت کرده بودی از خوشحالی فقط میخندیدی. زهرا جان تولدت مبارک عمه جون. انشاءا... تولد 100 سالگیت ...
16 شهريور 1393

سفر به بندر انزلی

شنبه 8 شهریور 1393 سلام قهرمان مامان و بابا برنامه ریزی کرده بودیم همراه مامان جون و بابا جون خانواده دایی حسین و خانواده خاله زهرا به بندر انزلی سفر کنیم. بابا جون ترتیب اقامتمونو در بندرانزلی داده بود. صبح زود روز شنبه حرکت کردیم. قزوین صبحانه خوردیم. و حدود ساعت 2 بعدازظهر رسیدیم بندر انزلی. جای خیلی خوبی بود. دریا درست جلوی ویلامون بود. همراه بقیه به اسکله و تالاب انزلی میرفتیم. بازارهای خوبی هم داشت. خلاصه که این چند روز به هممون حسابی خوش گذشت. تا 4شنبه صبح اونجا بودیم. به سمت تهران که حرکت کردیم ظهر رامسر رسیدیم. مامان فرزانه حالش بد شده بود. سریع یه جایی واسه اقامت پیدا کردیم و تا فردا صبح یعنی روز پنجشنبه اونجا موندیم. به سمت...
16 شهريور 1393

پایان 6 ماهگی

یکشنبه 26 مرداد 1393 تولد 6 ماهگیت مبارک عزیزم امروز 26 مرداد 6 ماهگیت تموم شد و شما وارد 7 ماهگی شدی . مبارک باشه. امروز صبح ساعت 10 صبح طبق معمول همراه بابا حمید به مرکز بهداشت رفتیم و شما واکسن 6 ماهگی دریافت کردی. مثل دفعات قبل به محض زدن واکسن جیغ شما رفت به هوا. انقدر گریه کردی که دل من و بابا حمید واست کباب شد. سوار موتور شدیم برگشتیم خونه. تا شب حالت خوب بود. شاه عبدالعظیم رفتیم. اونجا هم بهمون خوش گذشت. خدا را شکر میکنم این نوبت واکسن به خیر گذشت هرچند فردا احتمالا تب میکنی و قطره استامینوفن که خیلی هم تلخه باید بخوری. با تموم شدن 6 ماهگی همزمان با مصرف غذای کمکی قطره آهن روزی یک سی سی به برنامه غذاییت اضافه شد. قطره ...
26 مرداد 1393

شروع غذای کمکی

شنبه 18 مرداد 1393 سلام نازنازی مامان با پایان یافتن 6 ماهگی شما شروع غذای کمکی جزء برنامه غذایی قرار گرفت. البته من از 18 مرداد یعنی 8 روز زودتر شروع کردم چون چند روزی بود که دفعات شیر خوردن شما مخصوصا موقع شب زیاد شده بود و من احساس کردم بدن شما به غذای بیشتری احتیاج داره. این شد که دست به کار شدم و با اولین غذای کمکی یعنی فرنی که تشکیل شده از آرد برنج مقدار کمی شکر که البته من از نبات سفید استفاده کردم و آب برنامه غذاییت شروع شد. روز اول یک قاشق مربا خوری و هر روز یک قاشق اضافه میشد تا پایان هفته 12 قاشق در 4 وعده. خلاصه با گذاشتن اولین قاشق به دهانت لبخند زدی و معلوم شد که مزه فرنی را دوست داری. البته دستپخت مامان خوشمزه است. ...
26 مرداد 1393

بستن ننو یا ننی (گهواره سنتی)

جمعه 10 مرداد 1393 سلام پسرم این روزها تمام وقت در اختیار شما هستم. شما هر روز بزرگ و بزرگتر میشی. هزار ماشاءا... باهوش و فعال هستی. زیاد اهل خوابیدن نیستی. چند روزه که شبا زیاد بیدار میشی مامان هم با شما بیدار میشه تا شما دوباره بخوابی. چند وقته که توی خواب به سمت چپ غلت میخوری همون حالتم میخوابی. بعضی وقتا که دمرو میشی. گریه میکنی . من هم شما را برمیگردونم تا راحت بخوابی. راستش حدود سه ماهی میشه که موضوع خوابوندن شما تبدیل به مساله جدی شده. روزها من و مامان فرزانه بعضی وقتا دایی حسین شما را داخل چادر میذاریم و تاب میدیم تا بخوابی. تا شب که بابا حمید میاد خونه ما این کارو 3 تا 4 بار انجام میدیم. که واقعا کار سخت و طاقت فرس...
13 مرداد 1393

سجاد جونم 5 ماهه شد (پایان 5 ماهگی)

چهارشنبه 25 تیر 1393 سلام پهلوون مامان و بابا عزیزم فردا بیست وششم تیر 5 ماهه میشی. مبارک باشه ماه مبارک رمضانه. امشب شب نوزدهمه. اولین شب از شب های احیا. من که امسال روزه نگرفتم. البته عذرم موجهه. شیردهی به شما مانع روزه گرفتنه. پارسال هم به خاطر بارداری روزه نگرفتم. ان شاءا... سال آینده میگیرم. دیروز برای معاینه ماهانه بردیمت دکتر. آقای دکتر از معاینه شما راضی بود. برنامه غذایی بهم داد که ان شاءا... ماه آینده شروع به دادن غذای کمکی به شما کنیم. وزن شما 8/750 و قد شما 72 سانت ارزیابی شد. چند وقته بابا حمید کریر شما را بسته به بارفیکس. موقع خوابت که میشه میذاریمت اون تو و تابت میدیم. عجب داستانی داره این خوابیدن ...
25 تير 1393

سجاد و عروسک های رنگی

پنجشنبه 19 تیر 1393 سلام باهوش مامان یک هفته مونده به پایان 5 ماهگیت. به سلامتی ان شاءا... امروز صبح ساعت 7 که بیدار شدی تا ساعت 10 بازیگوشی کردی. به ذهنم رسید بذارمت زمین عروسک دورت بچینم و یه عکس بامزه بگیرم. این شد حاصل هنر نمایی من و سجاد کوچولو: ...
19 تير 1393

توانایی های جدید آقا سجاد

دوشنبه 9 تیر 1393 فندق مامان تا یادم نرفته میخوام بهت بگم که چند روزه که وقتی اسباب بازی یا هر چیزیا که بهت نزدیک میکنم میخوای بگیرش و تا حد زیادی هم موفق میشی . وقتی چیزیو درست میگیری میبریش سمت دهنت و سعی میکنی بخوریش. غلت زدنت هنوز کامل نشده اما علاقه شدیدی به غلت زدن داری . تا میذارمت زمین سریع میخوای غلت بزنی. جلوی آینه که میبرمت دیگه واقعا خوردنی و خواستنی میشی. چند روزه که آواهای جدیدی شبیه مو مو گفتن از خودت در میاری که واسه من خیلی قشنگه. چیزی شبیه ماما یا مامان گفتن. زود به زود خوابت میگیره و اصلا تحمل بیخوابی کشیدنو نداری. باز هم از کارای جدیدت میگم.... ...
9 تير 1393