سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

داستان یک آغاز

مراسم عزاداری امام حسین(ع)

یک شنبه 24 آذر تا پنجشنبه 28 آذر سلام پسرم طبق سالهای گذشته 5 روز مراسم عزاداری امام حسین (ع) برگزار شد. خیلی مراسم خوبی بود. به مدت 5 روز خانوما از ساعت 10 تا 12 میومدن خونه مامان فرزانه و بعد از خوندن دعا و قرآن برنامه روضه شروع میشد. البته امسال برای من این مراسم حال و هوای دیگه ای داشت چون شما هم همراه من بودی و تو چایی دادن و پذیرایی از مهمونا کمکم میکردی. از صاحب این مجلس خواستم که شما به سلامتی به دنیا بیای تا سال آینده خودت تو این برنامه حضور داشته باشی. ان شاءا... ...
26 دی 1392

ویزیت هفته 32

چهارشنبه 11 دی 1392 سلام به آقا سجاد آره عزیزم این اسمیه که بابا حمید برای شما انتخاب کرده و من هم موافقم. دوست داشتیم اولین حقی که شما به گردن ما دارید (منظورم گذاشتن نام نیک بر فرزنده ) به درستی انجام بدیم. امیدوارم صاحب این نام در تمام مراحل زندگی هوای شما را داشته باشه. امروز وقت دکتر داشتم. سر ساعت 8 رسیدیم مطب. هوا خیلی سرد بود . برف قشنگی هم در حال باریدن بود و من حس خوبی داشتم. خیلی زود منشی منو صدا زد. فشارم 12.5 بود. وزنم 65. خدا را شکر همه چی نرمال بود. قلب قشنگت هم خوب میزد. خانم دکتر از موقعیتت هم راضی بود فقط به من گفت مواظب خودم باشم.  شما هم مواظب خودت باش. فعلا خداحافظ   ...
26 دی 1392

جشن تولد زهرا جان دختر دایی حسین

جمعه 8 شهریور 1392 امروز عصر به جشن تولد یک سالگی زهرا جونم  دختر دایی حسین و زن دایی لیلا که از چند روز قبل دعوت شده بودیم رفتیم.    زهرا جان سال قبل 7شهریور به دنیا اومد. امسال با یک روز تاخیر جشن تولدش برگزار شد  همراه بابا حمید به خونه دایی حسین رفتیم. زهرا کوچولو میدونست که تولدشه خیلی ذوق زده بود. کیک میوه شام صرف شد. کادوهاش هم تقدیمش شد. همشون قشنگ بودن.ما برای زهرا جان یه دست بلوز شلوار برده بودیم که خیلی خوشش اومده بود. ان شاءا... جشن تولد صد سالگیش ...
25 دی 1392

ویزیت هفته 30

چهارشنبه 27 آذر 1392 سلام زبل مامان چند روز دیگه ماه هفتم هم تموم میشه و من و شما وارد خوان هشتم میشیم. ممنون که این مدت با همه چی کنار اومدی و مامان را اذیت نکردی. به دنیا که اومدی جبران میکنم. امروز ساعت 8 شب وقت ویزیت داشتم. ساعت 8:10 همراه بابا حمید رسیدیم مطب. بعد از 20 دقیقه منتظر شدن منو صدا زدن رفتم داخل مطب. فشار و وزن کنترل شد که نرمال بود. آماده سونو شدم. سریع ظاهر شدی. خانوم دکتر گفت: این از قلبش. من خیلی خوشحال شدم. گفت که سرت پایینه. در کل از همه چی راضی بود. گفت اندازه مایع دور بچه هم خوبه. خدا را شکر. برای 2 هفته آینده 11 دی نوبت بعدی مشخص شد. ...
1 دی 1392

ویزیت هفته 28 و سونوی رشد

چهارشنبه 13 آذر 1392 سلام به فرزند عزیزم بعد از 4 هفته امروز نوبت ماهیانه دکتر داشتم. ساعت 7:15 همراه بابا حمید رسیدیم مطب. حدود نیم ساعتی منتظر شدیم تا منو صدا کردن. بعد از کنترل فشار و وزن رفتم واسه سونو. خانوم دکتر گفت که شما نسبت به سن بارداری کمی درشت هستی که نرماله. سن بارداری 27 هفته و 4 روز وزن شما حدود 1500gr و قدت حدود 30cm ارزیابی شد. یه آزمایش قند خون ناشتا برام درنظر گرفته شد که 4 روز دیگه میرم بدم. خدا را بابت سلامتی شما شکر میکنیم.   ...
16 آذر 1392

مامان دردونه و اسباب کشی!

یکشنبه 3 آذر 1392 سلام پسرکم با این ورجه وورجه هایی که شما انجام میدی معلومه که حالت خوبه ان شاءا... این روزها من و بابا حمید درگیر اثاث کشی هستیم. دایی حسین از خونه بابا محمد رفت و تصمیم گرفتیم حالا که خونشون خالی شده ما بریم اونجا تا من به مامان فرزانه نزدیک باشم تا به من راحتتر و بیشتر برسه. خدا بهش سلامتی بده.   به هر حال با وضعیت من اثاث کشی یه ریسکه اما بابا حمید و بابا محمد خیلی از کارها را انجام میدن. خدا بهشون سلامتی بده. پسر خوبی باش و مراقب خودت باش.   ...
3 آذر 1392

ویزیت هفته 24

چهارشنبه 15 آبان 1392 سلام به پسر وروجکم خیلی وقت بود که مطلب جدیدی به وبلاگت اضافه نکرده بودم. در واقع اتفاق خاصی هم نیفتاده بود. بعد از 4 هفته باز نوبت دکتر داشتم. ساعت 7 همراه بابا حمید رسیدیم مطب. خیلی شلوغ بود. من چند روزی میشد که سرماخورده بودم و مجبور شدم چند تا قرص و کپسول که البته برای شما بی ضرر بود مصرف کنم. بعد از یک ساعت انتظار نوبتم شد و داخل اطاق خانم دکتر شدم. سونوگرافی 2 دقیقه ای واسه دیدن قلب کوچولوت انجام شد. خانوم دکتر راضی بود و من خیلی خوشحال شدم. نوبت بعدی برای 13 آذر مشخص شد. ...
19 آبان 1392

عروسی پسرعموی دردونه

یک شنبه 28 مهر 1392 سلام کاراته کار مامان عزیزم ماه مهر امسال خاطره انگیز شد.  عروسی پسرعموت محمد پسر عمو رضات سومین عروسی بود که توی مهر ماه همراه بابا حمید و البته جنابعالی  رفتیم. این عروسی هم مثل دو تا عروسی قبل خوب برگزار شد و به ما خوش گذشت.  باز توی این عروسی من خیلی حواسم به شما بود که مشکلی پیش نیاد و البته بهت خوش بگذره. ان شاءا... یه روز عروسی خودت عزیز دلم     ...
1 آبان 1392

آزمایش تحمل گلوکز (GTT)

دوشنبه 22 مهر 1392 سلام ووروجک مامان امروز صبح طی 4 نوبت به صورت ناشتا آزمایش خون دادم که از 8 صبح تا 12 ظهر درگیرش بودم. دیگه برای آخرین نوبتش هیچ حالی نداشتم. اما به کمک خدا تموم شد و ساعت 7 شب رفتم جوابشو گرفتم. خیلی خوشحال شدم چون هر 4 نوبت آزمایش نتیجه خوبی را گزارش داد و من خیالم از بابت دیابت بارداری راحت شد. خدا را شکر ...
26 مهر 1392

آزمایش غربالگری گلوگز (GCT)

یکشنبه 21 مهر 1392 سلام میوه دلم امیدوارم در سلامتی کامل به سر ببری. امروز باید میرفتم برای آزمایش تحمل گلوگز یا بهتره بگم تست دیابت بارداری. از ساعت 10 دیشب تا 8 صبح امروز ناشتا بودم. همراه بابا حمید رفتیم آزمایشگاه. آزمایش طی دو مرحله انجام شد. یکی تست قند خون ناشتا و دیگری پس از نوشیدن 100 میلی گرم گلوکز خوراکی و مجددا تست قند خون پس از یک ساعت. بعدازظهر رفتم جوابو گرفتم. قند خون ناشتا 90 بود که در محدوده نرمال قرار داشت اما GCT  150 گزارش شد که از محدوده نرمال 10 واحد بیشتر بود. قرار بر این بود که من تلفنی جواب آزمایشو برای خانم دکتر مرصوصی بخونم. زنگ که زدم خانم دکتر گفت که GCT من کمی بالاست. الان بیا تا برات آزمای...
26 مهر 1392