سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

داستان یک آغاز

واکسن دو ماهگی

1393/1/27 12:47
نویسنده : مامان دردونه
113 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه 26 فروردین 1393

سلام سجاد عزیزمقلب دو ماهگیت مبارک عزیز دلم

طبق جدول زمانبندی واکسیناسیون امروز صبح همراه بابا حمید بردیمت مرکز بهداشت جهت انجام واکسن دوماهگی که شامل قطره خوراکی فلج اطفال و واکسن سه گانه بود.

مدت زیادی منتظر شدیم تا نوبت مابشه. از قضا خیلی گریه میکردی . ناراحتمن به شما شیر دادم تا کمی آروم شدی. از اونجا که من طاقت دیدن واکسن زدن به تو را نداشتم استرساز اطاق بیرون رفتم . بابا حمید پیشت بود. 2 دقیقه ای طول کشید اومدم تو اطاق . خدا را شکر زیاد گریه نکرده بودی. خوشحال شدم که خودتو قوی نشون داده بودی. از خود راضی تشویققرار شد تا ٢٤ ساعت اول کمپرس سرد و ٢٤ ساعت دوم کمپرس گرم روی پاهات جایی که دو تا واکسن خورده بود بذاریم. اگه هم تب کردی هر ٤ یا ٦ ساعت قطره استامینوفن بهت بدیم.  اومدیم خونه و شما تا ساعت ١٢ آروم خوابیدی. اما این آرامش قبل طوفان بود. سبزوقتی بیدار شدی گریه هات شروع شد.

چه گریه هایی ...آخ اصلا آروم نمیشدی نه تو بغل من نه تو بغل مامان فرزانه. خیلی نگران و دستپاچه شده بودم. مجبورم کردی به بابا حمید زنگ بزنم بنده خدا این همه راه را سریع اومد خونه و به کمک من شتافت. تا ساعت ٣ بعد از ظهر همینجور گریه میکردی هر راهی که به ذهنمون برای آروم کردنت میرسید انجام دادیم تا بالاخره ساعت ٣ به خواب رفتی.اوه خیلی غیر منتظره بود.تعجب

به هرحال این واکسنا برای سلامتی خودت خوبه.یول حالا باید منتظر واکسن مرحله بعد ٤ ماهگی باشیم. چه برنامه ای برامون اون موقع داری ... خدا میدونهمتفکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)