سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

داستان یک آغاز

اتفاقات اخیر

1393/10/18 11:49
نویسنده : مامان دردونه
465 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه 18 دی 1393

سلام قشنگ مامانمحبت

مدتیه که میخوام بیام مطلب جدید بنویسم اصلا فرصت نمیکنم. این چند وقته اتفاقاتی افتاد که به طور خلاصه میگم.

عزیزم شکر خدا مهارت چهاردست و پا رفتنت کامل شده و من و بابا حمید وقتی با ذوق و شوق به سمت چیزی چهاردست و پا میری کلی خوشحال میشیم.خندونک

وضعیت رویش دندونای قشنگت تغییری نکرده . همون دو تا مروارید کوچولوی پایینیه. فکر کنم این روزها دو تا دندونای بالات هم در بیان. نمیدونم.درسخوان

حدود 10 روزی بود که حساسیت شدید پوستی پیدا کرده بودی. گردن دست و پاهات و سینه. قرمز شده بود و تو با خارش اونا بیشتر اذیت میشدی.غمگین جمعه 12 دی بردیمت بیمارستان رازی که مخصوص پوسته. اورژانس که رفتیم تشخیص دادن اگزما داری . واست شربت سیتریزین شربت لوراتادین و پماد تریامیسیلیون تجویز کردن. اگزما خشکی شدید پوست بدنه. با مصرف داروها بهتر شدی اما خوب خوب نشدی .غمگین برای همین من و بابا حمید تصمیم گرفتیم ببریمت پیش دکتر کاشی. دیروز چهارشنبه وقت گرفتم. تا برسیم اونجا ترافیک خیلی سنگینی بود و تو خیلی گریه کردی. گریهبالاخره ساعت 8:45 رفتیم مطب. تشخیص دکتر هم اگزما بود . علاوه بر داروهای قبلی یه پماد ساختگی و کرم مرطوب کننده بدن کیو وی مخصوص کودکان واست تجویز کرد.

دکتر به من گفت که هفته ای یک بار حمام ببرمت. بعد از حمام هم کل بدنتو مرطوب کنم. به دلیل حساسیت از مصرف مرکبات ممنوع شدی. نه قد و وزن و دور سرت هم چک شد . قدت 80 سانت وزنت حدود 11 کیلو بود.

انشاءا... بامصرف داروها خوب بشی پسرم. من و بابا حمید از اینکه به خاطر حساسیت انقدر اذیت میشی خیلی ناراحت و کلافه شدیم . کچل

خداجونم سجاد عزیزمونو خوبش کن آمینخجالت

راستی جمعه که گذشت رفتیم خونه آقا مجید باقری. از دوستای خوب بابا حمید. آقا مجید و خانوادش با دیدن ما مخصوصا شما خیلی خوشحال شدن. تو هم اونجا خیلی خوشحال بودی. اصلا فکر نمیکردیم تا این حد بهت خوش بگذره. خدا راشکرآرام

دوشنبه 15 دی 1393 شهربازی سان سیتی واقع در فروشگاه هایپر سان مشغول رانندگی!!

چهارشنبه 17 دی 1393 به خاطر حساسیت داری سینتو میخارونی

دوشنبه 1 دی 1393 بعد از حمام

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)