سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

داستان یک آغاز

سومین سفر آقا سجاد

1393/7/5 16:08
نویسنده : مامان دردونه
91 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه 27 شهریور 1393

سلام گل نازممحبت

باز هم سفر به اصفهان (در اصل سفر به خمینی شهر )

این دومین باره که به اتفاق مامان فرزانه و بابا حمید راهی اصفهان شدیم.

سجادجونم برات بگم که من از سفر به خمینی شهر خیلی لذت میبرم. دلیلش هم وجود خاله ها و دخترخاله های عزیزمه. انقدر که ما را دوست دارن دلمون تند تند واسشون تنگ میشه. خب ما هم خیلی دوسشون داریم.زبان

آره پنجشنبه بعد از اینکه بابا حمید ساعت 7:15 از سر کار اومد راهی سفر شدیم. شما خیلی زود خوابت برد و قم واسه شام وایسادیم. همون موقع بیدار شدی. خیلی خوشحال بودی. آرامخستگیتم در رفته بود. چشمک

یک ساعتی قم بودیم. حرکت که کردیم نیم ساعت بعد باز خوابت برد و تا وقتی رسیدیم خمینی شهر شما بیدار نشدی . حدود ساعت 1 نیمه شب بود که رسیدیم. اون موقع که وارد خونه شدیم از خواب بیدار شدی و 1 ساعتی نتونستی بخوابی. کچلمجبور شدیم ننو ببندیم. تا بالاخره خوابیدی.خواب

خلاصه ما 6 روز اونجا بودیم . تو این مدت یا خونه خاله پروانه بودیم یا خونه خاله زهرا. البته یه روز ناهار خونه دخترخالم سمیه جونم رفتیم.

خیلی بهمون خوش گذشت. چهارشنبه 2 مهر حدود ساعت 6 بعدازظهر برگشتیم تهران. البته بابا حمید شنبه بیست و نهم برگشته بود و دوشنبه بابا محمد اومده بود پیشمون. با اون برگشتیم.

هم بازی هات ثنا دختر مریم جون و محمد پسر آزاده جون بودن. اونا 2 ساله هستن.

این هم یه عکس همراه محمد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)