سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

داستان یک آغاز

اولین مسافرت دردونه طلا

1392/6/18 11:59
نویسنده : مامان دردونه
140 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه 31 مرداد 1392

خاله پروانه ما را به جشن عروسی امیر پسرخالم دعوت کرده بود.niniweblog.comمن و بابا حمید از طرفی خیلی دوست داشتیم توی این جشن شرکت کنیم از طرفی هم نگران تو بودیم.به هر حال مسافرت توی سه ماه اول با  ریسک همراه بود.niniweblog.comاما به دل من بد نیومده بود. با توکل به خدا و رعایت احتیاط صبح جمعه ساعت 9 همراه مامان فرزانه راهی اصفهان شدیم.niniweblog.com. هر 2 ساعت یه بار بابا حمید به خاطر وضعیت من توقف میکرد تا من کمی راه برم و خدای ناکرده مشکلی واسه شما پیش نیاد. خلاصه ساعت 4 بعدازظهر رسیدیم خمینی شهر. من خیلی خوشحال بودم. فکر کنم شما هم به خاطر این سفر خوشحال بودی.niniweblog.com

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

هدی
5 شهریور 92 23:46
مبارک باشه عروسی عزیزم بیشتر احتیاط کن مامان الهام
هدی
15 شهریور 92 6:19
مبارکه ایشالا عروسی نی نی شما