اولین مسافرت دردونه طلا
جمعه 31 مرداد 1392
خاله پروانه ما را به جشن عروسی امیر پسرخالم دعوت کرده بود.من و بابا حمید از طرفی خیلی دوست داشتیم توی این جشن شرکت کنیم از طرفی هم نگران تو بودیم.به هر حال مسافرت توی سه ماه اول با ریسک همراه بود.اما به دل من بد نیومده بود. با توکل به خدا و رعایت احتیاط صبح جمعه ساعت 9 همراه مامان فرزانه راهی اصفهان شدیم.. هر 2 ساعت یه بار بابا حمید به خاطر وضعیت من توقف میکرد تا من کمی راه برم و خدای ناکرده مشکلی واسه شما پیش نیاد. خلاصه ساعت 4 بعدازظهر رسیدیم خمینی شهر. من خیلی خوشحال بودم. فکر کنم شما هم به خاطر این سفر خوشحال بودی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی