پایان 3 ماهگی
جمعه 26 اردیبهشت 1393
سلام گل قشنگم
امروز سه ماهگی شما تموم میشه و وارد ماه چهارم زندگیت میشی. مبارک باشه عزیزم
دقیقا یادم نیست ولی حدودا دوماهه بودی که اولین لبخند را به بابا حمید زدی. از اون روز لبخندات بیشتر و قشنگتر شدن. هر وقت لبخند میزنی خستگی من و بابا حمید از تنمون بیرون میره. یکی دو هفته ای میشه که از شر کولیک نوزادی خلاص شدی البته من به خاطر اینکه دل پیچه نگیری خیلی رعایت میکنم و به گفته دکتر کاشی فعلا تا پایان چهارماهگیت باید این رژیم سختو ادامه بدم. تو راحت باشی ما هم راحتیم. یکشنبه 21 اردیبهشت جهت ویزیت ماهانه رفتیم پیش دکتر کاشی. پیشنهاد کرد که شیر خشک کمکیت شیرخشک نان اچ آ باشه که عاری از پروتئین گاوی هست. آخه شما به لبنیات و هر آنچه از گاو گرفته شده باشه حساسیت داری. شیر گاو پنیر کره ماست خامه بستنی و هرچیزی که داخلش شیر گاو باشه. خدا را شکر از وقتی این رژیمو گرفتم خیلی آرومتر شدی.
دیگه خیلی خوب چهره من و بابا حمید را میشناسی. با بقیه هم خوب ارتباط برقرار میکنی.
از چراغ لامپ و هرچیزی که صدای قشنگی تولید کنه خوشت میاد.
هروقت دستاتو میگیرم این طرف اون طرف میکنم قهقهه میزنی.
خیلی دوست داری باهات حرف بزنیم. در ضمن تازگیا یه صداهایی شبیه یه سری از کلمات از خودت در میاری که برای ما خیلی شیرین و جالبه. قربون حرف زدنت برم
تازگیا دستاتو خیلی حرکت میدی و میخوای وسایلو لمس کنی.
چند وقتی میشه که دستای مشت شده خودتو داخل دهانت میبری. انگار لثه هات میخارن. این مقدمه رویش دندونای قشنگت طی ماههای آینده هستش.
مساله به خواب کردنت همچنان ما را درگیر کرده تا جایی که یه هفته ای میشه به پیشنهاد و همت باباجون (بابا محمد) از روش سنتی یعنی بستن ننو یا ننی برای خوابیدن شما استفاده میکنیم. عجب حکایتیه این خوابیدن آقا سجاد...
راستی چهارشنبه 24 اردیبهشت خاله رویا خاله مژگان خاله اعظم که از بهترین دوستای مامان هستن واسه دیدین تو اومدن خونمون . خیلی خوش گذشت. امیر رضا پسر خاله مژگانم که تازه 7 ماهش تموم شده بود هم اومده بود. روز خیلی خوبی بود.