سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

داستان یک آغاز

رفت و آمد این روزها

1392/12/26 10:32
نویسنده : مامان دردونه
84 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه 2 اسفند 1392

کوچولوی نازم به یمن قدم مبارکت مهمونای عزیز واسه دیدنت و عرض تبریک به خونه ما میان.

البته شما چند تا مهمون همون روز اول توی بیمارستان داشتی:مامانی (مامان بابا حمید)  عمو حسین عمو آخری شما عمه فاطمه عمه کوچیک شما همراه آقا حامد و آقا هادی پسرای عمه فاطمه

مامانی و عمو علی (عموی بزرگ شما)

دایی علی جان (دایی بزرگ شما)

دایی حسین جان (دایی کوچیک شما) زن دایی لیلا و زهرا جون دختر دایی حسین

عمو حسین و زن عمو فریبا و سارا جون دخترشون

عمه عصمت (عمه بزرگ مامان)

عمو رضا (عموی وسطی شما ) فاطمه خانوم همراه آقا امیر و آقا محمد پسرای عمو رضا و شیوا خانوم همسر آقا محمد

زینب خانوم و زهرا خانوم دخترای عمو علی همراه آقا محمد همسر زینب جون

خاله پروانه عزیز و خاله زهرای عزیز(خاله های مامان) که زحمت کشیدن از اصفهان واسه دیدن ما اومدن

عمه فاطمه (عمه کوچیک مامان)  و هدی خانوم دختر عمه فاطمه همراه علی جون پسر هدی

عمو محسن (عمو کوچیک مامان) به همراه خانوادش

فاطمه خانوم (دوست صمیمی مامان) همراه مادرشون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)