عروسی دختر عموی دردونه
چهارشنبه 3 مهر 1392
امروز جشن عروسی زینب خانوم دختر عموی دردونه بودمن قبلا وقت آرایشگاه گرفته بودم. به خاطر عزیز دلم موهامو رنگ نکردم. بابا حمید هم رفت آرایشگاه. خلاصه ساعت 7 آماده رفتن شدیم. ساعت 8 رسیدیم تالار. من یه لباس مجلسی قشنگ پوشیده بودم اما کمی واسم تنگ بود. . به من خوش گذشت. خیلی حواسم به شما بود که واست مشکلی پیش نیاد.خدا را شکر تا آخر مراسم مشکلی پیش نیومد. مجلس خوبی بود.
ان شاءا... زینب جان خوشبخت بشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی