سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

داستان یک آغاز

رویت قلب دردونه طلا

سه شنبه 18 تیر 1392 ساعت 5 وقت دکتر داشتم. سرموقع رسیدم. این بار مطب خیلی شلوغ بود و من حدود یک ساعت منتظر نشستم. نگران بودم. استرس داشتم از اینکه قلب کوچولوت تشکیل نشده باشه. منشی منو صدا زد داخل مطب شدم. طبق معمول فشار و وزن کنترل شد . برای سونو آماده شدم. اون لحظه که خانوم دکتر داشت دنبال قلبت میگشت من فقط صلوات میفرستادم. بالاخره گفت:  این هم از قلب بچه.  ضربان هم داره. اشک توی چشمام جمع شد. بلند گفتم: خدایا شکرت. از خانوم دکتر تشکر کردم. منشی برام فولیک اسید و مولتی ویتامین نوشت که به مدت 3 ماه مصرف کنم. وقت مراجعه بعدی ٦ هفته بعد تعیین شد.  از مطب اومدم بیرون. بابا حمید داخل ماشین منتظر بود. چهره خندانمو ...
18 شهريور 1392